تقریبا تمام کسانی که با من درباره مردم ایران صحبت کرده اند در نهایت به سه نتیجه رسیده اند:
– مردم از سیاست خسته هستند.
– مردم از سیاست خسته هستند.
– مردم درگیر شیش و بش زندگی روزمره اند.
– مردم تحت فشار حکومت دست و بالشان برای هر تغییری بسته است.
با من همراه شوید تا از نگاهی دیگر به قضیه بنگریم:
با من همراه شوید تا از نگاهی دیگر به قضیه بنگریم:
– مردم از سیاست خسته هستند : خوب پس اگر دیگری از داخل یا خارج آمد و برای زندگی ایشان برنامه ریخت و بکن نکن در آورد حق اعتراض یا غرغر و نق نق ندارند. مثلا اگر کسی آمد فرزندان شان را کشت دیگر نباید بگویند چرا. اگر تورم شان چند رقمی شد دیگر نباید اعتراض کنند (که نمی کنند هم!). اگر تو از اینکه پدر یا مادر باشی خسته ای و کودکت را رها کرده ای خودش بزرگ شود دیگر به اینکه مثلا معتاد شده نباید اعتراض کنی. همینطور وقتی که این فرزند رها شده به حال خود تبدیل شد به یک تاجر موفق نباید سینه ات را بدهی جلو که بله فرزند من بوده. نخیر.
از طرف دیگر اگر ما در کارها و مسائل روزمره ای که به ما مربوط می شوند احساس خستگی می کنیم مشکل از خود ماست. اگر ما در دهکده ای گرم و خشک زندگی می کنیم و باید هر روز پنج کیلومتر راه برویم تا از چاهی آب بکشیم و به خانه بیاوریم این جزء زندگی روزمره ما است. حق شکایت و خستگی از آن را نداریم. اگر حس می کنیم که حمل دو دبه بیست لیتری برای پنج کیلومتر از طاقت ما خارج است یا فرسوده مان می کند پس باید به دنبال راهی برای مثلا لوله کشی آب به ده باشیم. نمی گویم حتما انجامش دهیم، حداقل به راه حلی فکر کنیم. اگر هم نمی توانیم فکر کنیم برای مشکلمان پس باید هر روز پنج کیلومتر را با دو دبه آب راه برویم. حالا وقتی که تمام عقلای دهکده عقل شان را روی هم ریختند و دیدند که نه هیچ کاری نمی شود کرد، دیگر نباید از خستگی دم بزنیم. در ایران سیاست جزء لاینفک زندگی مردم ما است.
– مردم درگیر شیش و بش زندگی روزمره اند:
از طرف دیگر اگر ما در کارها و مسائل روزمره ای که به ما مربوط می شوند احساس خستگی می کنیم مشکل از خود ماست. اگر ما در دهکده ای گرم و خشک زندگی می کنیم و باید هر روز پنج کیلومتر راه برویم تا از چاهی آب بکشیم و به خانه بیاوریم این جزء زندگی روزمره ما است. حق شکایت و خستگی از آن را نداریم. اگر حس می کنیم که حمل دو دبه بیست لیتری برای پنج کیلومتر از طاقت ما خارج است یا فرسوده مان می کند پس باید به دنبال راهی برای مثلا لوله کشی آب به ده باشیم. نمی گویم حتما انجامش دهیم، حداقل به راه حلی فکر کنیم. اگر هم نمی توانیم فکر کنیم برای مشکلمان پس باید هر روز پنج کیلومتر را با دو دبه آب راه برویم. حالا وقتی که تمام عقلای دهکده عقل شان را روی هم ریختند و دیدند که نه هیچ کاری نمی شود کرد، دیگر نباید از خستگی دم بزنیم. در ایران سیاست جزء لاینفک زندگی مردم ما است.
– مردم درگیر شیش و بش زندگی روزمره اند:
درکجای دنیا مردم درگیر آن نیستند؟ اکثریت قریب به اتفاق مردم دنیا صبح از خواب پا می شوند و بین هشت تا ده ساعت در روز درگیر روزمرگی های شان هستند. دخل و خرج کردن در همه جای دنیا سخت است. کمر شکن است. کجای دنیا مردمش راحت پول در می آورند (اکثریت اجتماع را عرض می کنم) بدون زحمت بازو یا ذهن؟ اگر این روزمرگی ها فشار بیاورند و ما را از انجام نقش پدر، مادر، فرزند، دوست و غیره باز دارند ما خودمان راهی می یابیم تا فشار حاصله را دور بزنیم. مثلا من برای اینکه فرزندم در مدرسه ای بهتر درس بخواند دو ساعت بیشتر کار می کنم. این راه حل من است برای دور زدن فشاری که نمی گذارد من نقش پدری دلسوز در خانه داشته باشم. یا من برای اینکه خواهرم راحت باشد علیرغم خستگی شدید خودم او را به کلاس نقاشی اش می رسانم. ما در حوزه زندگی کوتاه مدت خود راه های خوب و زیادی می یابیم تا فشارهای حاصله را دوربزنیم ولی همینکه مسئله به حوزه زندگی بلند مدت خود یا دیگران می رسد به دلیل نداشتن دانش و آگاهی نمی توانیم کاری بکنیم. گناهش را آنوقت می اندازیم گردن روزمرگی.
–مردم تحت فشار حکومت دست و بال شان برای هر تغییری بسته است:
–مردم تحت فشار حکومت دست و بال شان برای هر تغییری بسته است:
قبلا در پستی دیگر مسئله تغییر را بررسی کرده ام.
بسیار خوشحال خواهم شد در این زمینه نظرخودتان را بیان بفرمائید.